-
انتخابات
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1385 23:54
نیست در شهر نگاری که دل از ما ببرد ...
-
فرشته های کوچک ، روی تخت
جمعه 17 آذرماه سال 1385 18:43
هیچ وقت بودن توی بیمارستان رو دوست نداشتم ، حالا چه خود مریض باشم ، چه همراه مریض و چه برای عیادت رفته باشم ! توی بیمارستان همیشه احساس می کنم زندگی مغلوب مرگ شده ! نگاه اول : مریض یه پدربزرگ هست ، سن هفتاد و نه سال و نه ماه ! موجب بستری شدن ، شکستگی استخوان لگن ! بیمارستان ایرانمهر ، با فضایی تمیز و آرام ! برخوردهایی...
-
خوشا مردن! خوشا از عاشقی مردن!*
یکشنبه 5 آذرماه سال 1385 23:34
رازقی پرپر شد باغ در چله نشست تو به خا ک افتادی کمر عشق شکست ما نشستیم و تماشا کردیم ** ... بابک بیات هم رفت و رفتنش چه غم انگیز بود! افسوس! ما نشستیم و تماشا کردیم! ... دلم میخواد گریه کنم برای قتل عام گل برای مرگ رازقی دلم میخواد گریه کنم برای نابودی عشق واسه زوال عاشقی ** * قطعه ای از ترانه «فریاد زیر آب» (ساخته ی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 آبانماه سال 1385 00:17
انتظار ، یعنی : امید به آینده یا ناامیدی از حال ؟
-
جاذبه و عشق!
یکشنبه 21 آبانماه سال 1385 23:20
G Gravitation is not responsible for people falling in love !!! Albert Einstein
-
دور میدان فردوسی
شنبه 13 آبانماه سال 1385 15:26
از آدم های بزرگ مجسمه ساختیم و دورش رو نرده کشیدیم . هر کسی حرف این مجسمه ها رو باور کنه باید بین خودش و مردم نرده بکشه . من حرف این آدم ها رو باور کردم ، اصلا باور کردنی هست ؟ توانا بود هر که دانا بود !؟ "شب های روشن "
-
و کسی گفت، چنین گفت: چنان خواهد شد
دوشنبه 8 آبانماه سال 1385 19:37
New Page 1 و کسی گفت، چنین گفت: کسی می آید «مژده ای دل که مسیحا...
-
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
سهشنبه 2 آبانماه سال 1385 18:57
بدرود ای ماهی که آرزوها را نزدیک کردی! امام سجاد (علیه السلام) / صحیفه سجادیه، دعای وداع با ماه مبارک رمضان
-
قبل از هر چیز
جمعه 28 مهرماه سال 1385 14:08
سلام سلام! دو نفریم! یه زن و شوهر! میخوایم از اون چیزایی که فکر می کنیم خوندنشون برای دیگران بهتر از نخوندنشونه، بنویسیم! ادعای فضل و ادب و عقل کل بودن و ... هم نداریم! دو نفریم مثل شما! تعداد خواننده ها هم برامون مهم...
-
فصل جدید
دوشنبه 10 مهرماه سال 1385 14:34
تقدیر این بود که زودتر از اونی که فکرش رو بکنم یک فصل جدید به کتاب زندگیم اضافه بشه، فصلی که انتها نداره! ... روز جمعه هشتم مهر ، ساعت 5 و نیم بعد از ظهر سر سفره ی عقد نشستیم و پیمان بستیم به قصد یکرنگی و همدلی و همراهی در سفر زندگی! نوشته شده توسط : صادق 8-7-1384 و این روزها ، 368 روز خوب ، از اون روز و ساعت های خوب...
-
شروع با رمضان
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 23:15
تشنه بودم ، پاهایم در سنگلاخ آرزوها آزرده و وامانده بود ، قلبم تاب و توان مهر ورزیدن نداشت و روحم ... از شرابی طهورا سیرابم کردی ، پاهایم را در حریر نوازش آسمانی پوشاندی ، قلبم را به نسیم عاطفه و ایمان جلا دادی ؛ و روحم را ... اینک ؛ نشسته بر هلال رمضان برای شیطان زمینی دست تکان می دهم ...