گاهی به آسمان نگاه کن

باید اعتراف کنم من نیز گاه به آسمان نگاه کرده‌ام! دزدانه!در چشم ستارگان! نه به تمامی‌شان! تنها بدانها که شبیه ترند به چشمان تو!

گاهی به آسمان نگاه کن

باید اعتراف کنم من نیز گاه به آسمان نگاه کرده‌ام! دزدانه!در چشم ستارگان! نه به تمامی‌شان! تنها بدانها که شبیه ترند به چشمان تو!

دیر آمدی ای نگار سرمست


تشنه بودم ،

پاهایم در سنگلاخ آرزوها آزرده و وامانده بود ،

قلبم تاب و توان مهر ورزیدن نداشت

و روحم ...



از شرابی طهورا سیرابم کردی ،

پاهایم را در حریر نوازش آسمانی پوشاندی ،

قلبم را به نسیم عاطفه و ایمان جلا دادی ؛

و روحم را ...



اینک ؛

نشسته بر هلال رمضان
برای شیطان زمینی دست تکان می دهم ...


ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم

24 امرداد ماه ؛
من و صادق همخونه شدیم !
این روزها سرشارم از زندگی و کار و مسیولیت و عاشقی ( صالح علا میگه : عاشقی یعنی مسئولیت و عاشق یعنی مسئول )
روزها گرم و شیرین می گذرند .

چند گاهی ننوشتیم ،هیچ !
دلم تنگ شده ،برای نوشتن و خواندن و .... ازامروز ؛ شنبه ! باز می گردم به عادت پیشین که ترک عادت موجب مرض است و من مریضم این روزها !

دیروز رفته بودیم طالقان !
سکوت و سنگ و درخت و سکوت !
هوا خنک ؛ و شاید گاهی کمی سرد ، صدای جیرجیرک و آب و نیزار ...
دریاچه ی پشت سد ، بی نظیر بود !آب و آب ...و پنجه های تسلیم شده کوه سخت در پنجه های پر توان آب روان .
دل تنگم برای آن همه لذت و سرمای آب و گروه ماهی های کوچک !