گاهی به آسمان نگاه کن

باید اعتراف کنم من نیز گاه به آسمان نگاه کرده‌ام! دزدانه!در چشم ستارگان! نه به تمامی‌شان! تنها بدانها که شبیه ترند به چشمان تو!

گاهی به آسمان نگاه کن

باید اعتراف کنم من نیز گاه به آسمان نگاه کرده‌ام! دزدانه!در چشم ستارگان! نه به تمامی‌شان! تنها بدانها که شبیه ترند به چشمان تو!

درختان امیدواری*

از تو می‌خواهم مرا در لیاقت ملکوتی سبزت بپذیری
نگاه اندیشه‌ام را از زندان مخوف هوس‌ها برهانی
و روحم را در آرامش بیکران عشقت پرواز آبی رهانی بخشی

هر شب قلبم را خاشعانه به ستاره‌های مهربان دوردستت می‌آویزم
رنجی را که آن متکبر مشرک بر قلب عاشقم آویخت
با هدایت بی‌بدیل خویش خنثی ساز

هنوز هم همواره با زنجیرهای نامرئی شیطان درگیرم
تنها تو می‌توانی مرا از این رنج جانکاه ظلمانی برهانی

چشمان قلبم همواره در انتظار رویش لطف جان‌بخش تواَند
و قلب اندیشه‌ام تنها و تنها امیدوار بارش باران رحمت توست
بارانی که ریشه‌های افسردگیم را می‌خشکاند
و درختان امیدواری در قلب اندیشه‌ام می‌رویاند

«قاسم حسن‌نژاد»

* به مناسب آخرین روز 25 سالگی

یک معما

Kittyیک معما:
در یک اتوبوس 7 بچه مدرسه‌ای نشسته‌اند. هر کدام از آنها 7 کیف دارند. در کیف هر یک از آنها 7 گربه ماده هست که هر کدام 7 بچه‌گربه را حامله هستند. در این اتوبوس چند پا وجود دارد؟
پاسخ یک عدد است که پسورد این فایل اکسل است.
فایل اکسل را از اینجا دریافت کنید، عدد به دست آمده را وارد کنید تا داخل آن بشوید و اسمتان را به انتهای فهرست بیافزایید. بعد هم برای سایر افراد بفرستید.
گرچه حل این معما نبوغ زیادی لازم ندارد (دارید تواضع رو که؟) اما خیلی‌ها نتوانسته‌اند به آن جواب بدهند. شما هم برای این‌که یک کل‌کل مختصری با هم داشته باشیم و ثابت کنید که حداقل در حد من آی‌کیو دارید، آن‌را حل کنید.
از نوابغ غیور خواهشمندم جواب را اینجا منتشر نکنند.

بهاریه

بهار آمده

ار سیم خاردار گذشته ،

حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست !!!

 

شبهای روشن

وقتی حواست نیست

زیباترینی

وقتی حواست هست

تنها زیبایی !

                                           حالا ، حواست هست ؟

                                 

*شب های روشن

می گذرد کاروان

شنبه

یک شنبه

دوشنبه

سه شنبه

چهارشنبه

پنجشنبه

جمعه

 

...

...

...

..

یکشنبه

دوشنبه

....

...

 

این چنین می گذرد روز و روزگار من !

من روز را دوست دارم

                                            ولی از روزگار می ترسم !*

*: حسین پناهی

 

 

از نثار یک دریغ هم ، دریغ می کنیم !

دکتر قیصر امین پور هم درگذشت !

 

از شما دو چشم یک تن کم 

 وز شمار خرد، هزاران بیش ....

تغابن

گرمازده

با غبار تابستان
عابران فصل های بی باران


به آبادی پاییز رسیده ایم.


افسوس


ما مبتلایان عادت


طاعون زدگان شهرهای بی سبزه


با اولین باران


به زیر چترهای سیاه


پناه آوردیم........