گاهی به آسمان نگاه کن

باید اعتراف کنم من نیز گاه به آسمان نگاه کرده‌ام! دزدانه!در چشم ستارگان! نه به تمامی‌شان! تنها بدانها که شبیه ترند به چشمان تو!

گاهی به آسمان نگاه کن

باید اعتراف کنم من نیز گاه به آسمان نگاه کرده‌ام! دزدانه!در چشم ستارگان! نه به تمامی‌شان! تنها بدانها که شبیه ترند به چشمان تو!

می گذرد کاروان

شنبه

یک شنبه

دوشنبه

سه شنبه

چهارشنبه

پنجشنبه

جمعه

 

...

...

...

..

یکشنبه

دوشنبه

....

...

 

این چنین می گذرد روز و روزگار من !

من روز را دوست دارم

                                            ولی از روزگار می ترسم !*

*: حسین پناهی

 

 

تغابن

گرمازده

با غبار تابستان
عابران فصل های بی باران


به آبادی پاییز رسیده ایم.


افسوس


ما مبتلایان عادت


طاعون زدگان شهرهای بی سبزه


با اولین باران


به زیر چترهای سیاه


پناه آوردیم........

ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم

24 امرداد ماه ؛
من و صادق همخونه شدیم !
این روزها سرشارم از زندگی و کار و مسیولیت و عاشقی ( صالح علا میگه : عاشقی یعنی مسئولیت و عاشق یعنی مسئول )
روزها گرم و شیرین می گذرند .

چند گاهی ننوشتیم ،هیچ !
دلم تنگ شده ،برای نوشتن و خواندن و .... ازامروز ؛ شنبه ! باز می گردم به عادت پیشین که ترک عادت موجب مرض است و من مریضم این روزها !

دیروز رفته بودیم طالقان !
سکوت و سنگ و درخت و سکوت !
هوا خنک ؛ و شاید گاهی کمی سرد ، صدای جیرجیرک و آب و نیزار ...
دریاچه ی پشت سد ، بی نظیر بود !آب و آب ...و پنجه های تسلیم شده کوه سخت در پنجه های پر توان آب روان .
دل تنگم برای آن همه لذت و سرمای آب و گروه ماهی های کوچک !

امروز

به تاریخ پست های امروز وبلاگتون نگاه کنید !
به تقویم هاتون !
به تاریخ روی صفحه ی کوچیک موبایلتون !

امروز هجدهم تیر ماه ! امروز 18 تیر !

چیزی به یادتون اومد !
18....
تیر....
1378....
دانشگاه تهران ....
لباس شخصی ...
عزت ....
مرگ ....

سکوت !
سکوت !

خدایش بیامرزاد !

امروز بیست و نهم خرداد ماه !
سالروز وفات دکتر شریعتی !
نوشتن درباره ی دکتر شریعتی برای من سخته !
تجربه نشون داده برای دیگران هم سخته ، حتی اگر خودشون سختی اش رو درک نکنند و حرف بزنند و بنویسند ....
امروز باز هم مثل هر سال توی حسینیه ی ارشاد برای دکتر بزرگداشت می گیرند ، آدم ها می آیند و حرف می زنند و ربط و بی ربط همه چیز به مسائل سیاسی روز منجر خواهد شد ....
کمی لعن و نفرین و کمی دست و هورا !
هر چند من خودم هم دلم تنگ میشه ، وقتی عصر امروز هر جایی هستم به جز سالن های طبقه ی بالای حسینیه ی ارشاد !
باز هم سوسن شریعتی تنها کسیه که آدم رو واقعا یاد پدرش می اندازه !
لحن صدا ، گویش شیرین مشهدی ،سیمای مهتابی پدر ....
و تنها کسی که فقط و فقط از خود ِ خود ِ دکتر شریعتی حرف میزنه !
از صاحب ِ تئوری ِ مثلث "زر،زور ، تزویر " !

جالبه که این روزها ، تمام این سه ، دست یک جناحه ! نه ؟

با توام ...

وقتی حواست نیست ، زیباترینی
وقتی حواست هست
تنها زیبایی
حالا ،
حواست هست ؟

کاشکی...

ای کاش آب بودم
گر می شد آن باشم که خود می خواهمی
آدمی بودن ...حسرتا !
مشکلی است در مرز نا ممکن ... نمی بینی ؟
آه ای کاش به بی خبری قطره ای بودم ... از نم باری ... به کوهپایه ای ...
نه در اقیانوس کشاکش بیداد ...
سر گشته ی موج بی مایه ئی .


« احمد شاملو/ مدایح بی صله / ای کاش آب بودم »