24 امرداد ماه ؛
من و صادق همخونه شدیم !
این روزها سرشارم از زندگی و کار و مسیولیت و عاشقی ( صالح علا میگه : عاشقی یعنی مسئولیت و عاشق یعنی مسئول )
روزها گرم و شیرین می گذرند .
چند گاهی ننوشتیم ،هیچ !
دلم تنگ شده ،برای نوشتن و خواندن و .... ازامروز ؛ شنبه ! باز می گردم به عادت پیشین که ترک عادت موجب مرض است و من مریضم این روزها !
دیروز رفته بودیم طالقان !
سکوت و سنگ و درخت و سکوت !
هوا خنک ؛ و شاید گاهی کمی سرد ، صدای جیرجیرک و آب و نیزار ...
دریاچه ی پشت سد ، بی نظیر بود !آب و آب ...و پنجه های تسلیم شده کوه سخت در پنجه های پر توان آب روان .
دل تنگم برای آن همه لذت و سرمای آب و گروه ماهی های کوچک !
خیلی ازتون ممنونم
به صادق عزیز هم خیلی سلام برسونید
مبارکه!
عجب روز خوب به یاد ماندنیی بود ۲۴ امرداد :)
سلام!
ممنون که به وبلاگم سر زدی.
اما من اصلا از این سد طالقان که گفتی خوشم نمی یاد. نمی دونی چقدر درخت و چقدر باغ های کشاورزی رو با این کارشون(تامین آب واسه مردم تهران) از بین بردن و در حال حاضر چقدر زمین های اطراف رو تحت تاثیر خودش قرار داده و گذاشته حتی رو کوهها هم خونه سازی بشه و مردم واسه ۱ متر زمین هم خودشونو بکشن.
من بچه ی اونجام.سانتیمتر سانتیمتر زمینش رو می دونم چی توش بود. حالا که این همه خونه ساختن و خواهند ساخت، طالقان دیگه طبیعت همیشگی خودش رو با زمستون هایی که گرگها می یومدن تو ده و شبهایی که پر از گراز و خوک و شغال بود رو از دست می ده. راستی چند وقتیه دلم واسه روباه های طالقان تنگ شده.واسه عقابهای طلایی. همشون یا شکار شدن، یا کوچ کردن...مردمای ویرانگر!