گاهی به آسمان نگاه کن

باید اعتراف کنم من نیز گاه به آسمان نگاه کرده‌ام! دزدانه!در چشم ستارگان! نه به تمامی‌شان! تنها بدانها که شبیه ترند به چشمان تو!

گاهی به آسمان نگاه کن

باید اعتراف کنم من نیز گاه به آسمان نگاه کرده‌ام! دزدانه!در چشم ستارگان! نه به تمامی‌شان! تنها بدانها که شبیه ترند به چشمان تو!

گودال قتلگاه پر از بوی سیب بود / تنهاتر از مسیح کسی بر صلیب بود













سلام بر حسین بن علی که با خون خویش، جانش را (در راه دین) بخشید!


سلام بر کسی که خدا را در پیدا و پنهان فرمانبری کرد!


سلام بر کسی که خداوند شفای بیماری ها را در خاک مزار او قرار داد!


سلام بر کسی که در زیر گنبد حرم او دعا مستجاب است!


سلام بر کسی که امامان از خاندان و نسل اویند!


سلام بر فرزند خاتم پیامبران!


سلام بر فرزند سرور اوصیاء!


سلام بر فرزند فاطمه زهرا!


سلام بر فرزند خدیجه کبری!


سلام بر فرزند سدرة المنتهی!


سلام بر فرزند بهشت ابدی!


سلام بر فرزند زمزم و صفا!


سلام بر آن که پیکرش به خون آغشته شد!


سلام بر آن که حرمت خیمه گاهش شکسته شد!


سلام بر پنجمین از اصحاب کساء!


سلام بر غریب غریبان!


سلام بر شهید شهیدان!


سلام بر کشته شده بدست زنازادگان!


سلام بر ساکن کربلاء!


سلام بر آن که فرشتگان آسمان بر او گریستند!


سلام بر آن که نسل او همه از پاکانند!


سلام بر سرور و سالار دین!


سلام بر جایگاه های برهان ها و حجت های الهی!


سلام بر پیشوایان شرافتمند!


سلام بر آن گریبان های دریده!


سلام بر آن لبان خشکیده!


سلام بر آن جان های بلا رسیده!


سلام بر آن ارواح ربوده شده!


***



سلام بر آن کسی که خدای بزرگ او را پاک و مطهر قرار داد!


سلام بر آن که جبرئیل به او افتخار می کرد!


سلام بر آن کسی که میکائیل با او در گهواره سخن می گفت و شادمانش می ساخت!


سلام بر آن که پیمانش شکسته شد!


سلام بر کسی که حرمتش شکسته شد!


سلام بر آن که خونش ستمکارانه ریخته شد!


سلام بر آن که با خون جراحت هایش غسل داده شد!


سلام بر آن که جرعه نوش جام نیزه ها گردید!


***


سلام بر آن که در حمایت از دین بی یاور ماند!



(فرازهایی از زیارت ناحیه مقدسه که اشکواره ی امام زمان (عج) بر امام حسین (ع) است.)









قربان آن نی یی که دمندش سحر، مدام
قربان آن می یی که دهندش علی‌الدوام


قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام


هنگامه‌ی برون شدن از خویش، چون حسین (ع)
راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام


این خطّی از حکایت مستان کربلاست :
ساقی فتاد ، باده نگون شد ، شکست جام !


تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما
یک الامان ز کوفه و صد الامان ز شام


اشکم تمام گشت و نشد گریه‌ام خموش
مجلس به سر رسید و نشد روضه‌ام تمام


با کاروان نیزه به دنبال، می‌روم
در منزل نخست تو از حال می‌روم


(بند چهاردم از ترکیب بند عاشورایی «کاروان نیزه» سروده «علیرضا قزوه»)


نظرات 11 + ارسال نظر
خواب آلود سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 18:55 http://www.dailydreams.blogfa.com

سلام
منم آپ کردم:
((آنگاه که حقایق پنهان می شوند))
خوشحال میشم سر بزنی

کورال چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:54 http://carpediem.blogfa.com/

موفق باشی

امیر چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:58 http://seawave.blogspot.com

زیارت ناحیه مقدسه رو اگه کسی درک کنه باید خون گریه کنه.خون...

مریم چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 20:05 http://lahzeh.blogsky.com

تا حالا نخوانده بودم این زیارت را...ممنونم!

به استقبال ۸ مارس روز هانی زن برویم پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:08

ما از تمامی مدافعین جنبش آزادی زن و مدافعین حقوق زنان می خواهیم از این پوسترها و این شعارها برای مراسمهایی که در سراسر ایران برگذار می شود استفاده کنند. ما می خواهیم در تمامی مراسمها با شعار ستم بر زن موقوف٬ 8 مارس باشگوهی به نمایش بگذاریم. دوستان و دیدار کنندگان حمایت کنید. پوسترها را وسیعا در محلات و خیابانها پخش کنید. ما از تمامی سازمانهای مدافع حقوق زن می خواهیم این پوسترها را تبلیغ کنند. این عکسها و هزاران صحنه روزمره در ایران تنها گوشه های کوچکی از یک جنبش عظیم برای آزادی زن در ایران است. حمایت کنید و کمیته برگزار کنند 8 مارس را تقویت کنید. نامه ها و ایمیلهای شما برای فعالینی که در داخل کشور با کمترین امکان به استقبال 8 مارس باشکوه می روند دلگرم کننده است. حقوق زنان جهان شمول است. پس از جنبش ما حمایت کنید و روز جهانی زن نیز باید جهانی باشید. اتحاد و همبستگی ما رمز پیروزی ماست.

زنده باید آزادی و برابری
ستم بر زن موقوف
زنده باید 8 مارس
http://8march.blogfa.com/

امیر پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 19:44

اومدم درباره‌ی کامنتتون تو وبلاگ خودم (داستان خودکار بیک و دسته اسکناس) جواب بدم و بگم یه چیزی در ادبیات وجود داره بنام خیال و واقعیت آفرینی مجازی، مخصوصا در ادبیات سورئالُ و اگر کمی کتاب خوان باشید، از این سوالات عجیب نمی پرسید راجع به یک نوشته... ولی وقتی اومدم وبلاگتون رو دیدم و مخصوصا این پست آخرتون رو خوندم، برام روشن شد دلیل خیلی چیزها... لطف کنید دیگه وبلاگ من رو نخونید. وبلاگ من و کلا نوشته های من ایراد زیاد دارند، ولی ترجیح می دم نقاط قوت و ضعفش رو چند نفر که اهل خواندن هستند بخوانند، نه کسی مثل شما با این نوشته ها بیاد و ایرادی بگیره که برای آماتورترین خوانندگان ادبیات هم حل شده است! کمی مطالعه کنید و بعد مچ گیری کنید، چون ایرادهای بزرگی در کار من هست که چشم ناوارد شما نمی بینه و چیزی رو که ایراد نیست و آرایه است رو به چشم ایراد می بینه... واقعا هم که با این نوشته آخرتون مشخص کردید متعلق به چه قشر و سطح فکری هستید...

طسم دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:55 http://tasinmim.blogfa.com

هیچ وقت این بیت از یاد من نمی ره!
از حرم تا قتلگه
زینبب صدا می زد حسین
دست و پا می زد حسین
دست و پا می زد حسین

مسخ دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:06

رسم است هر که داغ جوان دید دوستان
رأفت برند حالت آن داغ دیده را
یک دوست زیر بازوى او گیرد از وفا
و آن یک ز چهره پاک کند اشک دیده را
آن دیگرى بر او بفشاند گلاب و شهد
تا تقویت کند دل محنت چشیده را
یک جمع دعوتش به گل و بوستان کنند
تا بر کنندش از دل خار خلیده را
جمع دگر براى تسلاى او دهند
شرح سیاه کارى چرخ خمیده را
القصه هر کسى به طریقى ز روى مهر
تسکین دهد مصیبت بر وى رسیده را
آیا که داد تسلیت خاطر حسین؟
چون دید نعش اکبر در خون تپیده را
آیا به غمگسارى و اندُه برى نمود
لیلاى داغ دیده زحمت کشیده را
بعد از پسر دل پدر آماج تیر شد
آتش زدند لانه مرغ پریده را

مسخ باز هم... دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:06

سرگشته بانوان وسط آتش خِیام
چون در میان آب نقوش ستاره‏ها
اطفال خردسال ز اطراف خیمه‏ها
هر سو دوان چو از دل آتش شراره‏ها
غیر از جگر را دست‌رس اشقیا نبود
چیزى نماند در برای‌شان ز پاره‏ها
انگشت رفت در سر انگشترى به باد
شد گوش‏ها دریده پى گوشواره‏ها
سبط شهى که نام همایون او برند
هر صبح و ظهر و شام فراز مناره‏ها
در خاک و خون فتاده و تازند بر تنش
با نعل‏ها که ناله برآرد ز خاره‏ها

م. جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 21:09 http://solouk.ir

واقعا زیباست این ترجیع بند آقای قزوه من کتابشو خریدم....
و بجای روضه خوندن برا خودم اینو میخونم

مولا نوشته بود بیا ای حبیب ما
تنها همین چقدر پیامش غریب بود!

مریم پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:14 http://lahzeh.blogsky.com

باید اعتراف کنم من نیز گاه به آسمان نگاه کرده‌ام! دزدانه!در چشم ستارگان! نه به تمامی‌شان! تنها بدانها که شبیه ترند به چشمان تو!


این الان به چشمم خورد و چقدر زیبا بود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد